دو کله پوک دور از هم

دو تا کله پوک یکی تو زادگاه گل و بلبلش ایران-تهران اون یکی تو کشور نهی نهی تک و تنها تو غربت هند - پونا

دو کله پوک دور از هم

دو تا کله پوک یکی تو زادگاه گل و بلبلش ایران-تهران اون یکی تو کشور نهی نهی تک و تنها تو غربت هند - پونا

من و عباس آقا

                

سلااااااااااااااااااااااااام

من نمی دونم این پرنده های نفهم چرا فکر می کنن هر جا دوست دارن می تونن گلاب به روتون کنن!!!!!!!!!!!!!حالا توضیح میدم .

وقتی  می خواستم محل کارم رو راه بندازم یه نقاش پیدا کردم اسمش عباس بود قرار شد بیاد در و دیوار رو رنگ کنه و خلاصه کلا همه جارو درست کنه.

این عباس آقا یه مرد قد کوتاه کپل بود با ریش و موی قهوه ای و چشمای آبی ، همیشه منو یاد بابانوئل مینداخت.

من بدختم هرروز از صبح ساعت ۸ در محل حاضر می شدم تا هر وقت که عباس آقا کارش تموم بشه.

بین کار هم گهگاه با من حرف می زد و درد دل می کرد .اینم بگم که از اون قشر خاصی بود که کار کردن زن زیاد براش خوشایند نبود و در کل استدلالش این بود که زن باید تو خونه ظرف بشوره غذا بپزه و ...

ماجراها داشتم من با این عباس آقا.قرار بود دیوارها رو کرم روشن کنه و در ها و قاب پنجره و رادیاتورها رو نارنجی،حالا هی رنگ گل بهی روشن می ساخت میزد به در میگفت ویوا خانوم بیا ببین خوب شد؟؟؟؟ من میگفتم نهههههههههههههه.

عباس آقا این که گل بهییه من نارنجی پررنگ می خوام .یه نگاه عاقل اندر سفیهی می کرد و می گفت اونکه خیلی زشت میشه .

من:عباس آقا محل کاره باید روح داشته باشه اینی که شما می زنی بی روحه یخه.

باز کار خودشو می کرد تا اینکه یه روز صبح قبل از اینکه بیاد من یه عالمه رنگ قرمز و زرد و سفید و باهم قاطی کردم و نارنجی که می خواستم رو ساختم وقتی اومد کلی شاکی شد .

تازه بعد از اینکه یکی از در ها رو رنگ کرده میگه :نه بابا قشنگ شداااااااااااااااااااااااا دستم درد نکنه(کارد می زدی خونم در نمیومد اخرش هم پیش همه یه جوری وانمود کرد که سلیقه خودشه)

تازه اینا بخوره تو سرش قلم داده بود دستم میگفت برو اون دیوارو رنگ کن(منم حوصله ام سر می رفت گاهی قبول می کردم).بعد تازه طلب کارم میشد که چرا اینقدر کند کار می کنی؟؟؟؟؟؟

یه بار هم سرما خورده بود نزدیک ظهر ازش پرسیدم عباس آقا می خوام زنگ بزنم رستوران امروز چی می خورین؟؟؟ییهو گفت(با فریاد):مگه نمی بینی من سرما خوردم؟؟؟پاشو یه کم سوپ درست کن.بلد نیستی؟؟؟؟ گفتم:اینجا که وسیله آشپزی نیست!!! اما اون خیلی محکم گفت: من فقط سوپ می خوررررررم.(جذبه رو داشتین؟؟)

تو همین مدت فهمیدم که دو بار ازدواج کرده و زن اولش رو طلاق داده و الان با زن دومش زندگی می کنه و از ازدواج اول یه پسر داره که پیش خودشه و ۸ سالشه.

یه روز از من پرسید من چند سالمه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟(با لهجه آذری غلیییییظ بخونید)

ترجمه سطر بالا:منظورش این بود که به من میاد چند سالم باشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

من با این ذهنیت که دوبار ازدواج کرده و یه بچه ۸ ساله داره گفتم ۳۵ سال.

این جمله از دهن من بیرون نیومده بود که انگار فحش خواهر مادر دادم ییهو شروع کرد داد و بیداد کردن که من؟؟؟؟من ۳۵ سالمه تو خجالت نمی کشی؟؟(این ضمیر تو رو بهش توجه کنین)

تو چیرا به من میگی ۳۵ سالته ؟؟؟؟؟؟

منو میگی یه کم خودمو جمع و جور کردم گفتم ببخشید خب.

 عباس آقا:ببخشم؟؟؟؟همین الان همه در ها رو سیاه کنم خوشت میااااد؟

من: اِ عباس آقا به در چیکار داری ؟؟خب ببخشید اصلا شما ۲۰ بیشتر بهت نمیاد.

خلاصه آشتی کردیم و کلی غلط کردم و شکر خوردم تا این درهای بدبخت رو از مشکی شدن نجات بدم.

میگم عباس آقا چرا از خانوم سابقتون جدا شدین؟؟؟؟

ع ـ والله اون موقع من ۲۰ سالم بود زنم ۱۶ سالش . هنوز مدرسه میرفت ، تجدید آورد منم طلاقش دادم.

من ـ

باور کنید این عین دیالوگش بود. حالا من از زور خنده داشتم منفجر می شدم می تر سیدم بخندم یه وقت بهش بر بخوره در هارو سیاه کنه.

خلاصه اینکه تو ۱۰ روزی که عباس آقا اونجا رو رنگ می کرد من هرروز یه سوژه جالب داشتم.

یه بار هم گفت تو چرا می خوای کار کنی بابات چرا می ذاره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟شوهر کنی اگه گفت نرو سر کار چی؟؟؟؟؟

بعد یهو عصبی شد گفت:زن کلفت مرده.

اینو که گفت من چشمام ۵ متر زد بیرون .خودش فهمید حرف بدی زده مثلا اومد درستش کنه گفت:خب مردم نوکر زنه دیگه.

بقیه ماجرا ها رو طی یک پست دیگه تعریف می کنم دلیل اینکه یاد عباس آقا افتادم این بود که یکی از رادیاتور هارو من اصلا نذاشته بودم وصل کنن اما امسال فکر کنم لازم بشه و چون رنگش سفیده و عباس آقا نارنجیش نکرده بود  امروز ظهر از اونجایی که این حرفه نقاشی در و دیوار و امور فنی خیلی مورد علاقه منه بازم رنگ و قلم رو گرفتم دستم و شروع کردم رنگ کردن رادیاتور محل کارم . ییهو احساس کردم یه چیزی از بالا افتاد رو پشتم دست زدم دیدم گلاب به روتون همچین یه کم گرم و نرمه . واسه همین میگم این پرنده های نفهم چرا فکر می کنن هر جا دوست دارن می تونن گلاب به روتون کنن!!!!!!!!!!!!!

واقعا که پستی سراسر از مطالب آموزشی و رمانتیک نوشتم.

می گین نه؟؟؟اینم نتایج اخلاقی و آموزشی و پر از لطافت این پست:

۱ـ اگر زنتون بچه مدرسه ای بود و تجدید آورد طلاقش بدید یکی دیگه بگیرین.

۲ـاگر سن کسی رو اشتباه حدس بزنید ممکنه در و دیوار اطرافتون سیاه بشه.

۳ـاگر کسی سرما خورد از زیر سنگ هم که شده براش سوپ پیدا کنین.

۴ـشده همه در و دیوار ها رو خودتون رنگ کنین نقاشی ساختمونتون رو به یه آقای کپل قد کوتاه با چشمای آبی که دوبار هم ازدواج کرده ندید.

۵ ـاگر مرتکب این اشتباه شدید(همین بالایی دیگه)بعد از تموم شدن کار می تونید یه کتاب از خاطرات اون چند روزتون بنویسید و مطمئن باشید که با فروش بالایی مواجه میشین.

این بالایی ها همه نتایج اخلاقی بود و آماااااااااااااااااا نتایج لطیف و رمانتیک:

۶ ـاگر در فضای باز احساس کردین چیزی افتاد روتون اصلا کنجکاو نشید که ببینید چیه و بهش دست نزنید تا خشک بشه.

۷ ـاگر تصادفا حواستون نبود و دست زدید به این نتیجه می رسید که ... پرنده ها وقتی تازه باشه خیلی نرم و گرم و لطیفه.

۸ ـاگر پرنده از بالا سرتون رد شد سریعا دعا کنید که یا مبادی آداب باشه یا روم به دیوار یبوست داشته باشه.

 این اسمیلی رو هم گذاشتم که دیگه کاملا فضای رمانتیک این پست رو درک کنید.

پ.ن:راستی من دیروز که جمعه بود از صبح حالم خیلی گرفته بود و هی به خودم می گفتم هی هی آخرین جمعه پائیزه و واسه همین هوا گرفته اس و منم دلم گرفته،عصر به مامان اینا می گم آخرین جمعه پائیز خیلی دلگیره اونم با یه قیافه مغموم و بیچاره (اینگده دلم واسه خودم می سوخت دیروز)،ییهو دیدم مامان و بابا مشکوک نگام می کنن.مامان میگه آخرین جمعه پائیز؟؟؟؟؟ که دوزاریم افتاد بعد هر هر زدم زیر خنده میگم آخییییییییییی من چقدر از صبح دلم گرفته بود که آخرین جمعه پائیزه ها حالا حالم خوب شد!!!! اما همچنان مامان اینا چپ چپ نگام می کردن نمی دونم چیرااااااااا؟

تا بعد...

نوشته viva 

برو بیرون عوضی

    

سلام

من نمی دونم بعضی از این آدمای کم عقل چرا به خودشون اجازه می دن راجع به چیزایی که بهشون ربط نداره نظر بدن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

امروز یکی نشسته روبروم هی رو اعصابم باباکرم رقصیده،می پرسه از فلانی چه خبر؟؟؟؟؟ (البته بگم که من الان یکی دو سالی هست که مسائل خصوصی زندگیمو برای کسی نمی گم یعنی هرچی معلومه که معلومه هرچی هم که خصوصیه هیچ کس ازش خبر نداره چون اصولا آدما نظرات ببخشید .... میدن عصبی میشم) حالا این هی می پرسه از فلانی چه خبر؟؟؟؟؟؟؟ یکی نیست بگه بابا به توچه آخه؟؟؟؟؟؟؟ بعد یک کلمه فقط گفتم خوبه. چشمتون روز بد نبینه افتاد رو دنده ور زدن و تمومش هم نمیکرد.

اصلا بذارین یه پیش زمینه بدم:یک نفر هست که من به اندازه تمام آدمایی که تا حالا دیدم قبولش دارم و برام خیلی قابل احترامه و شدیدا به نظر من اخلاق بی نظیری داره و....

اصلا این آدم یه الگوی خوبه توی اخلاق آروم و صبور بودن زیادش چیزایی که من کمتر داشتم و الان ۳ ساله که یه کم  بیشتر یاد گرفتم.

حالا این دوست من که فقط این آدم رو دورادور میشناسه و یک بار هم دیدتش امروز نشسته اظهار فضل می کنه که آره فلانی اینجوریه و آدمی که اینجوریه اونجوری میشه و....یه تحلیل شخصیت دری وری ....تحویل من داده.

حالا منم عصبی شدم هی هیچی نمی گم این هی زر میزنه اینا به کنار داره این آدم و با دوست پسر سابقش مقایسه می کنه و هی واسه من مثالهای چرت و پرت می زنه اونم با چه کسی مقایسه می کنه آخه اگه با یه آدم حسابی مقایسه اش می کرد دلم نمی سوخت .کسی رو که نه تنها من خیلی ها قبولش دارن با کسی مقایسه می کنه که اولا فقط چند ماه تو زندگیش بوده

دوما خانوم رو پیچونده و رفته با یکی دیگه.

من اصولا عصبانیتم خیلی زود فروکش می کنه ، کم پیش میاد داد بزنم یا بدو بیراه بگم خیلی کم  اما امروز با تمام احترامی که باید برای یک دوست که مهمون هم بوده قائل می شدم فکر  می کنین چیکار کردم یه بار بهش گفتم این درست نیست راجع به کسی که کامل نمی شناسیش نظر بدی و لطفا این کارو نکن.آمااااااااااااااااااااا باز گوش نکرد هی میگه همون کاری که من در مورد.... کردم تو هم در مورد این بکن . باز می گم آخه ... جان این دو نفر اصلا باهم قابل مقایسه نیستن باز ور میزنه منم بلند شدم در رو باز کردم گفتم یک ساعته داری حرف مفت می زنی به همش گوش کردم یک ساعته بهت می گم بس کن بس نمی کنی همین الان گورتو گم کن برو بیرون عوضی هیچ وقت دیگه هم نبینمت.

وااااااااااااااااااای باید قیافه اش رو میدیدین همین جوری مات زده بود منم دم در منتظر بودم بره لباسشو پوشید و رفت بدون حتی یک کلمه حرف توقع چنین رفتاری رو نداشت اما من خیلی از رفتارم خوشحالم ازاینکه آدمای اینجوری دور و برم باشن متنفرم فضول و بی خاصیت و حرف مفت زن و عاشق خاله زنک بازی.

خلاصه من الان خیلی خوشحالم که شر یه آدم اینجوری که انرژی منفی بهم میده رو از سرم کم کردم.

خیلی غر زدم ببخشید.

اینم برای کاسپر که داره از فضولی پودر میشه:

 تو  نمیشناسیش فقط شاید اسمش رو از من شنیده باشی.

تا بعد...

نوشته viva

ناکجا آبادی به نام ایران!!!

میگه تا قبل از اینکه بیام هند فکر میکردم دخترای ایرانی روبنده میندازن با چادر عین

عربستان

ولی الان این چیزی که میبینم از جمعیت ایرانیای اینجا بهم ثابت میکنه که همش یه تبلیغات منفی بوده علیه ایرانیا.... و حقیقت اینه که ایرانیا اروپاییای آسیا نشین هستن با یه دولت که خیلی با مردمش هم عقیده نیست (یعنی تقریبا اصلا نیست )

به گفته " trude " تو اروپا تصویر مردم از ایرانیا یه ملت به شدت مذهبیه ... که زنها فقط دستور میگیرن !    از نظر اونها ما فقط زمانمون رو با دین و خانواده سپری میکنیم و هیچ گونه علائق هیجان برانگیز نداریم ، از مد روز بی اطلاع هستیم و حتی از فیلم ... و زنها تحصیل کرده نیستند   ولی :

 چیزی که اینجا میبینم اصلا اون شکلی نیست!! دختران زیادی اینجا هستن که هر کاری دوست دارن انجام میدن و حتی بیشتر از غربیها تو مد و مسائل روز هستند   و اکثرا از تحصیلات بالایی برخوردارن و زندگی شیک تری هم نسبت به اکثریت های دیگه حتی اروپاییها دارن که این نشون دهنده فرهنگ بالای ایرانیها و استقلال زنانشون داره  آاااااما !

خیلی زمان برد که بهش بفهمونم ایرانی بودن دلیل بد بودن نیست ... اونم چونکه ما هم عین عربها و القاعده و صدتا کوفت و دردو بی درمون دیگه (گروهکها رو میگم) مسلمونیم دلیل به تروریست بودن تک تک ما نداره !!!

مرد ایرانی با همه بدیها هنوز صدها پله از مردای عربی که زن رو جزو املاک خودشون میدونن بالاتره ! خیلی از مردای ایران برای آزادی و حقوق زنها مبارزه میکنن ولی یاد ندارم جایی از تلاش عربها شنیده باشم برای آزادی دختران و خواهرانشون !

و میدونید بد قضیه چیه که بیشتر اطلاعات آدمها از کشورها و فرهنگهای دیگه از طریق رسانه های گروهیه و هر چی که اونا بخوان به اکثریت جامعه طزریق میکنن بگذریم از درصد انگشت شماری که خودشون میرن و میبینن و یا با تحقیقات اطلاعات کسب میکنن...

خودشم از جمله اروپاییهایی هست که به جرات میتونم بگم نصف دنیا رو تا حالا گشته ولی هنوز درباره ایران انقدر نشنیده بود که بتونه تفاوت فاحش ایران و کشورهای عربی رو درک کنه !

اینکه میگم گشته اشتباه نشه که رفته برای تعطیلات و چهارتا جای دیدنی و دو تا آلبوم عکس یادگاری شده براش نه! رفته با مردم از همه قشر اون ممالک زندگی کرده و حرف داره برای گفتن ازشون !

دلم میگیره وقتی میشنوم دوستاش تو نروژ با شنیدن اینکه دوست ایرانی داره متعجب پرسیدن چطوری دختر ایرانی ؟!! و براشون احمقانه بوده که ببینن یکی از خودشون با ایرانیها رفت و آمد داره !!! از نظر اونا ماهم هنوز شناسنامه نداریم

ولی تو یه چیز به تکنولوژی ایران ایمان آ ورده : ما توانایی ساخت پاک کنی رو داریم که میتونه سرزمینها رو پاک کنه و این خودش قابل تحسینه

از زیبایی ایران که میگم چشماش برق میزنه " میخوام بیام ایران رو ببینم "  ولی به یه دختر مجرد ویزای توریستی نمیدن که بیاد و از نزدیک ببینه همه چیز رو  !

و به نظرم بزرگترین مشکل و تهدید برای نشناخته موندن فرهنگ غنی ایرانی بسته بودن درها به روی دنیاست، کاری که با افتخار تمام در اکثر سفارتخونه های ایران در دنیا انجام میشه با این جمله معروف که : کی گفته ما توریست میخوایم؟؟؟ ما اصلا از توریست خوشمون نمیاد !

برای ویوا :

میدونی دوستم خیلی حرفها هست که از گفتنش به غیر از دردسر چیزی نصیب کسی نمیشه کاش میشد اقلا حرف زد... فکر میکنم ایرانیا دارن خفه میشن از نگفتن ها ...

بهتره ما همون دو تا کله پوک خنگ بمونیم،دنیا آفتابی میمونه

دوسییییییت دارما هواااااااااارتااااااااا

 

 

CaSpErrr

۳-۲-۱

۱

 

کلوخ اندازون می دونین چیه؟

 قدیما آقایون عرق خور کلاه مخملی از همونایی که دستمال یزدی هم داشتن یه روز مونده به اول ماه رمضان حسابی عرق می خوردن تا فول بشن و بعد هم اگه روم به دیوار اهل رفتن به بعضی جاها مثل کوچه قجرا (به فتح قاف و جیم بخوانید)بودن یه سری هم به اونجا می زدن بعد دیگه تا آخر ماه رمضان نه مشروب می خوردن نه اونجا می رفتن(همونجا دیگه ) بعد به این کارایی که روز آخر می کردن میگفتن کلوخ اندازون .البته من نمیدونم چه ربطی به کلوخ انداختن داره و فلسفه اش چیه .

یه توضیح هم راجع به کوچه قجرا بدم:

وقتی ناصرالدین شاه رو ترور می کنن،مظفرالدین شاه دستور میده همه زنان صیغه ای حرمسرا رو از قصر بیرون کنن .دلیلش هم این بوده که هزینه نگداری و تامین مخارج اونها برای دربار زیاده.

خلاصه به هر کدوم از این زنها که تعدادشون زیاد هم بوده یه خونه توی یه کوچه از محله های خوب اون موقع میدن و کل خونه های اون کوچه پر میشه از زنای صیغه ای شاه قبلی قاجار و به همین دلیل به کوچه قجرا معروف میشه.

از اونجایی که این زنها باید از یه جایی خرج زندگیشون رو تامین میکردن و چه کاری براشون راحت تر از ..... در نتیجه این کوچه تبدیل به محلی بسیار بدنام میشه.

خدا رو صد هزار بار شکر که من زن ناصر الدین شاه نشدم

خلاصه تمام اینا رو گفتم که بگم ماهم  امروز رفتیم کلوخ اندازون.فکر بد نکنین بابا سر ظهر پاشدیم هلک و هلک رفتیم کله پزی آمااااااااااااااااااااااااااا از اونجایی که کله پزه فکر کرده بود امروز ماه رمضونه بسته بود نتونستیم مراسم رو به جا بیاریم.

آخه من خیلی کله پاچه و سیراب شیردون و کباب چرب و جگر دنبه(یکی در میون تو سیخ) دوست دارم و اصولا عاشق غذاهایی هستم که اصلا خانومانه نیست و به هرکی میگم اینارو دوست دارم از اونجایی که اصلا به قیافه ام نمیاد تا به چشمش خودش نبینه باور نمی کنه.بر عکس زیاد با فست فود میونه ندارم.(باور نمی کنید از کاسپر بپرسید)

به جای کله پاچه رفتیم و یک پرس سلطانی زدیم بر بدن آماااااااااااااااااااا هنوز دلمان کله پاچه می خواههههههد

 

۲ 

دلم برای خاتمی تنگ شده،برای مردی که حضورش آرامش رو به همراه داشت .یادش به خیر وقتی دور اول انتخاب شد من و کاسپر بچه بودیم( البته تقریبا) وقتی انتخاب شدنش صد در صد شد رفتیم بیرون یادمه که مردم به هم شیرینی و شکلات میدادن (یادته خنگولکم؟)

دلم برای اون چهره آروم اون خنده همیشگی تنگ شده . تنها کسی بود توی این لباس که همیشه فکر می کردم چقدر تمییزه ،چقدر مهربونه و چقدر میشد افتخار کرد که چنین انسان فهیم و دوست داشتنیی به عنوان* ر ئ ی س  ج م ه  و ر * ایران در دنیا معرفی میشه.چقدر جاش خالیه و من چقدر از کلمه چقدر استفاده کردم.

نمی دونم چرا همش دلم می خواد تو اخبار بازم هر شب نشونش بدن و بازم سر جای سابقش باشه. تا کی باید چوب اشتباه یک عده رو عده ای دیگه بخورن.(اصلا کلمه خوردن رو که تایپ می کنم دلم کله پاچه می خواد)

  ۳       

از یک طرف طرح مبارزه با بد حجابی اجرا می کنن که مبادا آقایان محترم با نگاه نا خواسته به مو و برجستگیهای بدن خانمها روم تو دیوار مرتکب فعل حرام بشن از اون طرف فیلم میسازن محصول مشترک بازیگر مرد ایرانی چشم تو چش با زن خارجی بی حجاب(استغفر الله) دارن بازی می کنن.

نتیجه اینکه فقط خانمهای ایرانی هستن که میتونن (نعوذبالله)موجب تحریک هوای نفس آقایان شوند  (خانمها به توانایی های بالقوه خود بنازید) و اصولا زنهای غیر ایرانی هیچ جاذبه زنانه ای ندارن و اصلا داخل آدم به حساب نمی آیند.

 

عکس  حوضم تو گوشیمه هنوز آپلودش نکردم .

تا بعد...

نوشته viva

 

ویوای خستگی ناپذیر

سلام

اون گلهایی که تو پست <<یه روز پر بچه>>  گفتم خریدیم که توشون قورباغه بودا خب؟؟؟؟؟؟

وقت نشده بود که بکارمشون توی گلدون داشتن خراب می شدن حالا ادامه ماجرا....

دیروز ساعت ۹ صبح ـ منزل

زنگ زدم به دوستم بیتا و با هم قرار گذاشتیم ساعت ۱۱ محل کارم باشه

 

دیروز ساعت ۱۳(تایم تعطیلی محل کارم تا ساعت۱۶) ـ محل کار ویوا

به بیتا میگم این گلها دارن خراب می شن میای با هم بکاریمشون؟

 

دیروز ساعت ۱۳:۱۰ ـ حیاط خلوت محل کار ویوا(همون که دیوارشو آبی کردم شبیه آکواریوم شدا)

ما به کمک هم مشغول گلکاری هستیم که ییهو من چشمم میفته به کرم بدقیافه خیلی بزرگ ، از انگشت کوچیکه یه کم کوچیکتر بود اما به ضخامت انگشت وسطی و من شروع کردم به جیغ زدن و فرار کردم اومدم تو در رو هم بستم

 

دیروز ساعت۱۳:۲۰ ـ (داخل)

از پشت شیشه بیتا رو راهنمایی میکنم که کدوم گل رو تو کدوم گلدون بذاره(من نبودم که نمیتونست)

 

دیروز ساعت ۱۴

من هنوز داخل هستم و بیتا هنوز داره گل میکاره که نگار هم از راه میرسه و بهش کمک میکنه

من هم دارم استراحت میکنم و مرده اون جمله اولی هستم که به بیتا گفتم بیا این گلها رو با هم بکاریم.

نتیجه اینکه ساعت ۱۵ من یه عالمه گلدون خومشل داشتم با یه حیاط خلوت تمییز وشسته شده بدون ذره ای احساس خستگی .

اما نمی دونم چرا بیتا و نگار ولو شده بودن رو مبل و وقتی هم تلفن زنگ زد و من به کسی که اونور خط بود گفتم که داشتم گلها رو میکاشتم این دوتا اینقدر چپ چپ منو نگاه می کردن؟؟؟

نمی دونم این چند روز چی خوردم که انقدر خستگی ناپذیر شدم!!!!!!!!!!!!!!!!!

خلاصه بعد کاشتن گلها یه نگاه به حیاط انداختم و دلم یه حوض کوچیک خوشگل با فواره خواست.

تا شب که بیام خونه ۲۶۴۸۷۴۳۲بار به همه عالم و آدم گفتم که من حوض می خوام

یعنی من تا دیشب حوض نداشتم آماااااااااااااااااااا ،الان که دارم این پست رو میفرستم ساعتها از حوض دار شدن من گذشته والبته من باز هم اصلا احساس خستگی نمی کنم

 

حالا امروز:

صبح ساعت ۱۰ با یکی از دوستام رفتیم جاده مخصوص(جهت اطلاع نگار و بیتا امروز استراحت کردن و نیومدن ) و هی رفتیم و رفتیم و رفتیم خیلی رفتیما تا بالاخره یه جایی رسیدیم که یه عالمه حوض داشت و منم یه حوض فینگیلی دو طبقه با فواره خریدم و اومدیم بماند که یه عالمه دردسر داشت : پمپ کولر و لوله و سر فواره که آب رو پودری بفرسته بالا و برق کشی و.... اما من هم الان یه حوض که درست  کار میکنه دارم هم دقیقا مثل دیروز اصلا احساس خستگی نمی کنم

فردا عکسش رو میذارم.اینگده خوشمله.یه تخت و قلیون هم میذارم در ماه مبارک رمضان آش رشته و حلیم هم میدم در خدمت باشیم .

                                                                                با احترام ویوا قهوه چی

کاملا خصوصی با کاسپر:

کاسپر جونی منتظرتم زودی برگرد ایران به یاد ماه رمضون اون وقتا آش رشته و حلیم بزنیم.

تا بعد...

نوشته viva

 

خوابم میاد

دارم میمیرم از خواب از ساعت ۹ دارم خمیازه میکشم بسان یک اسب آبی

اما از اونجایی که غیبت داشتم اومدم اعلام صحت و سلامت بکنم بعدشم اینکه یه چیزی می خواستم تعریف کنم اما هرچی فچر میکنم یادم نمیاد(یه نوع ماهی هست که حافظه اش فقط چند ثانیه اس من اون موقعی که میمونها تکامل یافتن و کم کم انسان شدن تصافا از نسل اون ماهی بودم که به دلیل سازگاری با محیط تغییر شکل دادم و به شکل کنونی در اومدم اما در حافظه ام تغییری ایجاد نشد)الان شما فهمیدین من چی نوشتم؟؟؟؟؟؟؟

دو کلمه خصوصی با کاسپر:

برای بار آخر میگم :همین فردا ۶ آبان پا میشی میای ایران من اعصاب ندارماااااااااااااااااااااااا

دلم برات تنگ شدهه

تا بعد...

نوشته viva

آوازه خوان و کله پوکها...

امشب میخوام مست بشم

عاشق یک رقص بشم.....ها لای لای دییییییییییییییییییییییییییینگ

اه همیشه یه مزاحم هست نذاره من آوازم رو تو خواب کامل کنم.

 دیروز صبح خواب بودم و دیدی وقتی نیمه هوشیار هستی صدای آوازخوانی خودت رو در خواب میشنوی و ازش لذت تمام رو میبری   تا اینکه : مادام مه ویرپول سه کمپانی هله دبگا باگا هه....

من: این دو تا دارن چه ضری میزنن خدا میدونه ،به زور سعی کردم چشمام رو بازکنم و واقعا ۵ دقیقه ای طول کشید تا تونستم اون دو تا کارگر هندی رو خفه کنم و ببینم رو ورق تو دستشون چی نوشته

 ااااا بالاخره از نمایندگی یخچال نو رو بعد از یک ماه ونیم فحاشی بهشون آوردن 

خب فکر میکردم منو تو نمونه کله پوک ترین موجودات انسان نما در دنیا هستیم ولی الان میتونم با افتخار بگم که نهههههههه اشتباه میکردیم از ما خنگتر هست همین دو تا احمق که یخچال رو آوردن ...     تصور کن که بدون اقراق نیم ساعتی داشتن تلاش میکردن کارتن رو که باید از بالا در میومد رو درآرن و در انتها من فقط مبهوت خنگی نامحدودشون از خنده نمیتونستم بگم که خب احمقا کج کنید اون کارتن رو و بکشیدش بیرون... فکرمیکنی چی شد پاره کردن کل کارتن رو تا بتونن کارو تموم کنن.... چقدر دلم میخواست دوربین داشتم دم دست و فیلمو برات میفرستادم

وای نه این که دست دومه نمیدونم چرا هندیا فکر میکنن هیچکی هیچی نمیفهمه

دوباره تراژدی شروع شد زنگ زدم به دفترشون و کلی فحاشی و بحث با خواهرای آقایون کردم و در انتها قرار شد اون دو تا احمق دوست داشتنی یخچال رو برگردونن واییییییی این کله پوکا کارتن رو که پاره کردن بیرونم داره بارون میاد هیچی دیگه الان من دوتا یخچال دارم تو خونه که هیچکدومو نمیخوام....

همچنان داشته باش که صدایی از بک گراند داره میاد:

امشب میخوام مست بشم ، عاشق یک رقص بشم.....ها لای لای

و با اجازت در انتهای روز کله پوکی من بازگشتم به اصل شعر و  ....

اینجا ماله ویوا و سعی نکنید بخونیدش :

در نظر داشته باش که دیشب پنجشنبه شب  بود و مسلما من و خواهرهای بسیجی داشتیم دعای کمیل میخوندیم شکم نکن در این قضیه اصلا  

شربت آلبالو در دیوار .....

خب دیگه بگم که نمیدونم خیلی خوشگل شدم یا چی که در این ۳ ،۴ هفته گذشته هندی و ایرانی و سیاه و سفید دارن پیشنهاد دوستی میدن   و بد قضیه اینجاست که its not a right time یعنی الان دلم میخواد از تنهایی و آرامشی که دارم لذت ببرم    

و داشتن یه دوست ... رو مخل آرامشم میبینم...   ولی همیشه وقتی یکی میاد بقیه هم هل میکنن که یه وقت جا نمونن، چرا؟!

ویوا میخواستم بهت اینم بگم که خودت رو اصلاح کن آدم که تو قرن ۲۱  قورباغه بدبخت مفلوک نیم بند انگشتی رو نمیکشه اگه راستشو بخوای الان تو خونه من دو تا گنجشک لونه ساختن و باید بگم اولا یکم میترسیدم ولی الان احساس میکنم همخونه هام هستن و داریم با تفاهم کامل زندگی میکنیم کنار هم، یاد بگیرررررررر باز بگو هند بدجایی واسه من 

 

 

CaSpErrr

 

یه روز پر بچه

  

  سلام

من اینگده خوشحالم که امروز از این بچه سوسیس ها دیدم که خدا می دونه تازه یک کیلو هم خریدم آخه ببینین چگد کوچیکش میاد.دستای من نرماله ها اینا خیلی کوچیکن. 25 تاشو برای ناهار دو نفری خوردیم تا سیر شدیم.

 

نیم ساعت پیش رفتم تو آشپزخونه و سوسیها رو از یخچال درآوردم و جلوی چشمان بهت زده مامان و بابا کلی عکس ازشون گرفتم در زوایای مختلف.

 امروز  با نگار یکی از دوستام رفتیم شهروند این بچه سوسیس هارو هم از اونجا خریدم بعد کلی خرید کردیم اومدیم محل کار من توراه یه جایی رو دیدیم که گل میفروخت ما هم برای همون حیاط خلوتی که تو پست قبلی دیوارش رو رنگ کردیم دوتا جعبه گل خریدیم بکاریم تو گلدون یه جعبه گل ناز یه جعبه هم گل جعفری وااای خیلی خوشگلن عکسشون رو میذارم .من تا حالا گل ناز ندیده بودم فقط وقتی آفتاب هست بازه تا آفتاب کم میشه بسته میشه. خلاصه ما اینارو خریدیم و آوردیم تو حیاط خلوت ۱۰ دقیقه بعد من رفتم نگاشون کنم که ییهو از بغل پام یه چیزی پرید ایییییییییییی یه بچه قورباغه بود کاش عکسشو داشتم خیلی زشت بود نمی دونم  امروز چرا همه چی در ابعاد کوچیک بود اون از سوسیس اینم از بچه قورباغه.

بعد کلی جیغ و داد اون از یه طرف در رفت منم از یه طرف دیگه .نگار رو صدا کردم بهش میگم می تونی بکشیش؟این قورباغه بدبخت هم رفته بود گوشه دیوار سعی می کرد از یه دیوار ۲ متری بپره بالا(ای خدا من بدبخت از دوست که شانس نیاوردم قورباغه هم به پستم می خوره از اون آی کیو زیر صفراشه یکی نبود بهش بگه آخه بچه قورقوری توی نیم  وجبی چجوری می خوای از این دیوار بپری هی سعی می کنی؟؟؟) این دوست منم رفته بالا سرش میگه آخه این بیچاره هنوز بال در نیاورده(اگه فکر کردین من توی دوستام یه آدم سالم از لحاظ عقلی دارم سخت در اشتباهید)

یه کم نگاش کردم دیدم نه خیر از بال نداشتن این قورباغهه خیلی ناراحته بهش میگم نگار جان تا اونجایی که من می دونم این تا آخر عمرش هم بال در نمیاره هر هر می خنده می گه آهان منظورم این بود که هنوز اونقدر بزرگ نشده که بتونه زیاد بپره. خلاصه آب ریخت روش پرید از کنج دیوار اومد کنار خدابیامرز رکورد پریدنش ۱۵ سانتی متر بود بعد با جارو زد تو سرش جسدش رو هم انداختیم تو باغچه همسایه که فردا درخت قورباغه در بیاد در تمام این مدت من در رو بسته بودم و  از پشت شیشه رهنماییش می کردم (من همیشه در شرایط سخت و بحرانی همراه دوستام هستم)

روحش شاد

تا بعد...

نوشته viva

دفتر خدمات فنی

سلام

یه کمد دیواری تو محل کارم هست که از اول قفلش خراب بوده یعنی جایی که برای قفل درست کردن یه کم زیادی بزرگه و سوراخهای پیچ هم اصلا سر جاش نیست و  تا میام در رو قفل کنم کل قفل تلپی از اون ور می افته توی کمد دیروز دیگه شاکی شدم رفتم یه چسب چوب نیم کیلوئی خریدم (که یه وقت زیاد نیاد) بعد با دقت تمام به قفل چسب زدم و بازم با دقت تمام چسبوندمش به در کمد و چهار تا میخم زدم به چهار طرفش مه یه وقت در نره بعد خیلی خوشحال چک کردم ببینم کارم تمیزه یا نه دیدم حرف نداره با یه لبخند ملیح بر لب در کمد رو بستم تا قفلش کنم ببینم درست شده؟اما در رو که بستم چشمتون روز بد نبینه ییهو شوکه شدم آخه بیرون کمد هیچ اثری از قفل نبود من احمق قفل رو از تو چسبونده بودم (اینگده من خنگ دوست داشتنیی هستم) کلی با خودم خندیدم بعد یک ساعت وقت صرف کردم تا قفل رو بکنم مگه کنده می شد.

تازه یه کار دیگه هم کردم اونجا یه حیاط خلوت دارم که دیوارش سیمانیه یعنی وقتی تو هستیم  مقابلمون یه دیوار سیمانیه خیلی بی ریخته (البته بود)حالا دیگه نیست .نه بابا دیوارو خراب نکردم که با یکی از دوستام یه سطل رنگ آبی آسمونی درست کردیم دیوار رو رنگ زدیم تازه من اینگده خومشل شده بودم یه دستمال چهارخونه رو بسته بودم به سرم کپ این کارگرای حرفه ای شده بودم دوستم هم که کل مشهای سرش آبی شد (تصادفا دو تا کارگر تیکه جهت خدمات منزل لازم ندارید؟)

حالا دیگه از تو که بیرون رو نگاه می کنم دیگه سیمان بد رنگ نمی بینم احساس ماهی بودن بهم دست میده انگار گذاشتنم تو آکواریوم.

نظرتون چیه من یه دفتر خدمات فنی بزنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟

تا بعد...

نوشته viva

عروسی

سلام  

گفتگوی امروز من و ...

میگه:عروسیتون رو کجا می گیرین؟

می گم:مگه قراره عروسی بگیریم؟

با قیافه متعجب رو به سکته میگه:یعنی نمیگیرین؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟پس چیکار می کنین؟؟؟؟؟

می گم:نه،ترجیح میدم با پولش بریم دو سه تا کشور رو بگردیم و برگردیم.

قیافش اینجوری شد

میگه:مادروپدرت آرزو ندارن؟؟؟؟

 می گم:آرزو که دارن،اما آرزوشون اینه که من خوشبخت بشم ،نه اینکه یه جشن عروسی مفصل بگیریم تا به مردم بفهمونن داماد پولدار پیدا کردن .همچنان بهت زده نگاهم میکنه .

سعی میکنم براش توضیح بدم .

می گم:من دلم نمی خواد پول بی زبون رو بریزم تو شکم یه مشت آدم که ۹۹٪ از همون فردای عروسی پشت سرمون حرف بزنن که دیدی:چشمش راست بود لبش کج بود دامنش گشاد بود و...

میگه: اما خاطره میشه. نمی خوای عکس و فیلم داشته باشی؟؟؟

میگم :مخالف عکس گرفتن و ... نیستم اما من سال به سال دایی و عموی خودم رو نمیبینم

این به کنار نوه پسر دایی دختر خاله شوهرم رو هم که احتمالابعد از عروسی تا آخر عمرم نبینم خب بذار این یک شبم نبینم و آرزو به دل از دنیا برم. تازه ما خودمون دو نفری می تونیم اون شب رو خاطره انگیز ترین شب زندگیمون بکنیم دیگه احتیاجی به این همه بند و بساط نداریم.

میگه:وا یعنی همینجوری پاشین برین مسافرت بعد برین خونه خودتون؟؟؟؟؟؟

می خندم نگاهش میکنم میگم:نه بابا قسمت نگه داشتن یه خاطره کوچولو رو پایه ام یه جشن کوچیک که توش نه از هفت پشت فامیل خبری باشه نه غیبت های بعدش نه دیدن کسایی که بار اول و آخر تو همون شب خواهیم دید.

هنوز قانع نشده .

میگه:آرایشگاه که میری؟؟؟

میگم:چیه منتظری منو با یه آرایش خلیجی و موی فشنی ببینی؟؟؟آره میرم اما حاضر نیستم شبیه مترسک سر جالیز درستم کنن که بعدها هرکی منو دید نشناسه.

مگه اروپایی ها چیکار میکنن؟

میگه: یعنی ما بریم به جای کلیسا تو مسجد جشن بگیریم؟؟؟؟؟

ای خداااااااااا هم اکنون مارا بکش

فکر کردم بعد از اینهمه فک زدن من دیگه قانع شده یه یک ربعی سکوت کرد و تو فکر بود آخرش گفت :اما من باغ رو به هتل ترجیح می دم قاطی بهتره ارکسترم باید عالی باشه .

با خودم فکر کردم اصلا به من چه نرود میخ آهنین در سنگ. بهش گفتم خوبه من پسر نیستم اگر هم بودم احتمالا امثال تورو هیچوقت نمی گرفتم.

تا بعد...

نوشته viva

شبکه کاسپر نیوز ...

ضمن عرض سلام و خسته نباشیدخدمت تمامی هموطنان خوب و بردباری که در این مدت با صبر بسیار در انتظار بازگشت من casper از سفر فرنگ (فراخی قسمت ماتحتانی)  نشسته بودند می رویم به پخش خلاصه اخبار :

روز ۱۶ جولای سال ۲۰۰۷ میلادی برابر با ۲۵ تیر ۱۳۸۶ هجری شمسی اینجانب کشور گل و بلبل سابق ( انرژی هسته ای حق مسلم ماست فعلی ) رو به قصد دیار غربت ترک نمودم...

۴ روز اول بسی ترکوندیم در امارات متحده با یکی از یاران غار اخوی محترم و مشعوف و مسرور آنجا را به قصد کشور هندوستان بدرود گفتیم که ای کاااااااااااش همچین غلطی نمینمودیم..

 در بدو ورود به شهر پونا نیروهای داخلی به ما ابلاغ نمودند که منطقه بیت (همون خونه  یعنی ) از چند جا مورد اصابت حملات موشکی نیروهای بلایای طبیعی قرار گرفته و پوکیده... حالا میشنویم صحبت های ضبط شده casper رو در اون روز:

casper : آخه بگو عقلت کم بود سوئچ و کلید رو دادی دست یه آدم ...گشاد که فقط بره همه چیز رو منفجر کنه و بیاد خوب تو که سابقه آنارشیست بودنش رو داشتی دندت نرم نوش جونت حالا بشین گنده کاریای انجام شده رو جمع کن حالت جا میاد...یخچال آرپیجی ۷۰۰ خورده ، کولر گاز خردل بستن به حلقش ، وااااااای کابل اینترنت  به عنوان فتیله دینامیت ازش استفاده شده، ماشین لباس شویی توش ۱۲ مدل مین های انحدامی پیدا کردم که مجبوری رو چند تاشون فداکاری بسیجی کردم پریدم که همه جا باهاشون نره رو هوا و و و و  اصلا نگم بهتره شما گزارشگر ها کارتون محاربه اس اصلا ... منو هیجان زده میکنید هی یه چیزی میگم یه بسیجی که نباید کارهایی رو که برای دفاع از دین و ناموس( استعاره به خونه ) کرده رو که پای رسانه ها بیان کنه آقا قطع کن اون دوربینو دنگ بنگ دیریدیش دییییییم بووووووووووووف آییییییی بووم خرررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررر..............................

و این بود آخرین اطلاعات به دست آمده قبل از آخرین انفجار در منطقه عملیاتی بوسله ...

جا دارد در اینجا یادی از شهدای از دست رفته خبرنگارمون کرده باشیم که برای تهیه خبر متلاشی شدند روحشان شاد...

و اینک میرسیم به خلاصه خبرها :

در طی اقدام به حمله از سوی نیروهای ویرانگر casper بیچاره دست از کار نکشید و به مقابله برخواست .....( الحمدا... که خواهر ندارم چون اااا یکی منم جمع کنه ...) و موفق به بازپس گیری مناطق یادشده گردید.!

قیمت دلار در طی سه سال گذشته در هندوستان بر عکس کشور گل بلبل سابق روند نزولی طی کرده و از یک دلار آمریکا به قیمت ۴۶ روپیه به ۱ دلار به قیمت ۴۰ روپیه سقوط کرده که این نشان دهنده رشد اقتصادی بسیار بالای هند می باشد لذا از تمامی شایعه پراکنانی که هند را عقب مانده فرض میکردند تقاضا مندیم که shut up ... لازم به ذکر است سه سال پیش قیمت ۱ دلار در ایران معادل ۸۵۰۰ ریال و در حال حاضر این نرخ به ۹۳۵۰ ریال صعود کرده است که حاکی از رکود اقتصادی در ایران است پس از ایرانیان مقیم هند خواهشمندیم دماغ هاشون رو برای هندیها بالا نگیرند چون ضایعسسسس اگر بپرسند  که روپیه چه ارزشی در مقابل ارز ایران دارد و همچنان دماغ رو بالا بگیرید....

هم اکنون میرویم به تفسیر خبر از شبکه کاسپر نیوز  :

 اتفاقات مربوط به آقا سیاه تاریکه ....

ضمن سفر به امارات در یکی از شبهای بسیار دل انگیز دل casper هوای یار تاریک نمود و اس ام اسی روانه  شهر بنگلور در هند نمود حاوی این که دل ما تنگگگگگگگگگ شده بیده ... و ساعاتی پس از نیمه شب موبایل زنگ خورد ای وای خاک به سرم آقا سیاه تاریکه اس... چی کار کنم ؟؟؟ نه من برنمیدارم گوشیو و تلفن دست از جیغ کشیدن برداشت...

روز بعد... از پس پیاده روی یک ساعته در لنگ ظهر گرمای ۹۰ درجه دبی وارد یک مرکز خرید کامپولوتر شده بودم و اولین چیز بسکین رابینز جلوم چشمک میزد در حین اردر دادن باز تلفن به صدا در اومد واااااااای بازم آقا سیاهه و اینبار فکر نکرده گوشی رو برداشتم و اووووووووه صحنه وا رفتن از فرط خوشحالی من دیدنی بود.... نمایی از فیلمهای هندی رو در ذهن داشته باشید کافیه که صحنه رو دریابید ..!!

خلاصه اینکه یهو دنیا شیرین شد و دوباره casper ... خل شد، و این جریانات با رفتن به ابوظبی شهر آقا تاریکه و راه رفتن در خیابانی که اون قبلا در اونجا پیاده روی میکرده و دیدن یکی از یاران غار نامبرده و به مهمانی رفتن با او در کلاب مورد علاقه آقا تاریکه کامل شد و اون چند روز در امارات با توجه شدید آقای عزیز برای casper کله پوک سفر رو به رویایی ترین تبدیل کرد اما ...

خوب هم وطنان عزیز ادامه این جریان رو در برنامه بعدی تفسیر خبر خواهید شنید !

 با تشکر از اینکه با ما در این بخش خبری همراه بودید شب خوشی رو همراه با بردن  ۱۰ لیتر بنزین در قرعه کشی امشب برایتان آرزومندیم، خدانگهدار !

 

 

دو کلمه خصوص با ویوا :

د  من حتما باید از کلمات رکیک  استفاده کنم که جواب اس ام اس هامو بدی یا اینکه توام تنت به تن آقا سیاهه خورده؟؟؟

 

 

casper

 

نیک پیک

           

سلام

غیبتم طولانی شده بودا

من یه غلطی کردم که آدرس بلاگ جدید یعنی اینجا رو تو بلاگ قبلی نذاشتم حالا دیگه هیچکس نمیاد مارو بخونه

من و دوتا از دوستام هوس دوچرخه سواری زد به سرمون گفتیم جمعه میریم چیتگر بعد جمعه ساعت ۱۰ صبح مثل سه تا دختر خوب با یه عالمه خوراکی بلند شدیم رفتیم چیتگر وارد شدن همانا و دیدن یه سری آقایونی که بی شباهت به  بچه های تیم ملی دوچرخه سواری نبودن هم همانا،همه با لباس و کلاه و... ما هم که مادرزاد ورزشکار از ترس این طرح مبارزه با بد حجابی هم انچنان خودمونو پوشونده بودیم که هرچی فکر کردم دیدم دوچرخه سواری باچادر از این مانتوهای چین دار ما راحت تره در نتیجه بی خیال شدیمو ماشین رو یه جایی خلوت پارک کردیم و در عرض کمتر از یک ساعت هرچی داشتیم و نداشتیم خوردیم تموم شد حالا موندیم چیکار کنیم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

گفتم بریم پارک ارم هم نزدیکه هم من به شدت عاشق ترن هوایی هستم و خیلی سال بود که سوار نشده بودم بچه ها هم موافقت کردن و راه افتادیم اما دم در گفتن بازیها از ۵ باز میشن.

حالا ساعت چنده؟؟؟؟تازه ۱ییهو من نمی دونم این فکر رو یکی از دوستام از کجاش در آورد که یه جایی یه جمعه بازاری هست بریم اونجا ما هم قبول کردیم و راه افتادیم و ۴۵ دقیقه با وجود خلوت بودن راه طول کشید تا رسیدیم حال مگه جای پارک پیدا میشه؟؟؟؟؟

بعد از ۱۳۵۶۳۵۷۸ بار جلو عقب کردن بالاخره ما موفق شدیم توی فسقل جا پارک کنیم و رفتیم جمعه بازار آقا چه شیر تو شیری بود هلاک شدیم از گرما من که دیگه نزدیک بود ... هیچی بابا یکی جلوی منو بگیره .

یه یک ساعتی هم اون تو گشتیم حالا اون موقع که ما داشتیم دنبال جای پارک میگشتیم از پلیس سر چهار راه پرسیدیم آقا ما کجا پارک کنیم گفت دست چپ بعد بازم چپ پارکینگ ...(اسمش یادم نیست )فکر کنم کریستال بود.حالا ما اومدیم ماشین رو برداریم یهو من چشمم افتاده به تابلوی پارکینگ طبقاتی عمومی کریستال بعد ما دقیقا روبه روی پارکینگ به اون بزرگی یه  مینی کوچه پیدا کردیم و ۲۰ دقیقه طول کشید تا تقریبا وسط کوچه پارک کنیم،یهو جیغ زدم هی پلیسه این پارکینگ و میگفتا ، دوستم که پشت فرمون بود فچر کنم دلش می خواست منو زنده زنده بخوره بسکه من دوست داشتنی بودم در اون لحظه.

خلاصه ۴۵ دقیقه هم طول کشید تا برگشتیم خونه تو  راه خونه پشت چراغ قرمز بودیم یه آقاهه با یه قیافه خفن بغلمون داشت نوحه گوش می کرد اونم از اون شدیداش حالا ماهم صدای ضبطمون بلند من تا قیافه طرف رو دیدم شیشه رو دادم بالا که اون با  خیال راحت نوحه شو گوش کنه و صدای موسیقی ما مزاحمش نشه نکنه یه وقت نا خواسته مرتکب فعل حرام بشه بعد احساس کردم طرف داره مارو نگاه میکنه نگاش کردم دیدم داره یه چیزی می گه شیشه رو دادم پایین میگه :اینقدر ادا اطوار در نیارین ماشینتونو می خوابونما. منم عصبی شدم آخه خداییش ما کاری نمی کردیم داشتیم با هم حرف میزدیم .دوباره شیشه رو دادم بالا یهو عصبی شد پیاده شده شماره ماشین و یادداشت کرد بعد شروع کرد با موبایلش شماره گرفتن چراغ سبز شد و ما راه افتادیم حالا هی مردم میان کنارمون مارو نگاه میکنن ببینن چمون بوده از شانس گند یارو ما اون روز یه ذره آرایش داشتیم اونم هیچی ازش نمونده بود بعد یارو یه کم دنبالمون اومدو ما خواستیم شماره ماشینشو برداریم دیدیم پلاک نداره بعدم خودش رفت اما از این که ما اصلا محلش ندادیم فکر کنم شاکی شده بود توقع داشت بترسیم پیاده شیم التماسش کنیم آخه یکی نیست بگه آدم عقده ای اگه تو کاره ای بودی که همونجا چه ما کاری کرده بودیم چه نه ماشینو نگه می داشتی نه اینکه الکی عین ندید بدیدا به یه من ریشت بنازی و جو بگیرتت.

رسیدیم خونه یه استراحت کردیم و دوباره پیش به سوی پارک ارم.(پشتکارو دارین؟)

توی پارک هی میگم بریم ترن هوایی این دوتا شجاع می گن نه آخرش ۳تا بلیط خریدم  توصف قیافه هاشون دیدنی بود میگن تو برو جلو ما دوتا عقب گفتم باشه سوار شدیم اولش خوب بودن اما وسطای کار که با سرعت میاد پایین هی جیغ می کشیدن منو فحش میدادن مرده بودم از خنده هی میگفتن مگه پامون به زمین نرسه بیچارت می کنیم(بابا عزیز من جنبه ندارین نیاین شهر بازی )به محض اینکه ایستاد من دوتا پا داشتم دوتا هم غرض کردم در رفتم تا اونا از گیجی در بیان من وسط پارک در حال دویدن بودم بالاخره به خیرو خوشی تموم شد گفتیم بریم سورتمه کابینش دونفره بود قرار شد من با هردو سوار شم دفعه اول به خیر گذشت دفعه دوم دوستم غش کرد رو من ،منم فردین بازیم گل کرد دو دستی سعی کردم نگهش دارم از جمعه تا حالا دو تا از مهره های ستون فقراتم قلنبه شده درد می کنه.

و این بود انشای یک روز تابستان من.

امروز اینجا http://zeshtoziba.com/viewtopic.php?t=1227 خوندم:

در روز بیست و هفتم آگوست (دوم شهریورماه)امسال سیاره مریخ یکی از درخشانترین اجرام قابل رویت در آسمان خواهد بود. رویدادی بسیار نادر که آنرا حلول دو ماه در یک آسمان می نامند.
به گزارش مرکز خبری امید، تقارن رویت ماه و مریخ به این دلیل است که در این تاریخ اجرام یاد شده در نزدیک ترین فاصله به یکدیگرقرار خواهند داشت.
به گفته ستاره شناسان، به دلیل جاذبه سیاره مشتری که بر مریخ تاثیر گذاشته و آن را از مسیر خود خارج می کند، دانشمندان می توانند مطمئن باشند که زمین و مریخ طی 5000 سال گذشته هرگز اینقدر به یکدیگر نزدیک نبوده اند. این فاصله در 2 شهریور معادل 34 میلیون و 649 هزار و 589 مایل خواهد بود. برای مشاهده و رصد این پدیده زیبا دوم شهریور ساعت سی دقیقه نیمه شب نگاهی به آسمان بیندازید. شاید برایتان جالب باشد بدانید دفعه بعدی که این رویداد جالب را می  توانید ببینید سال 2287 میلادی خواهد بود. پس تا زنده هستید این فرصت را از دست ندهید.

 

اولش ناراحت شدم که اون لحظه رو از دست دادم اما بعد فکر کردم ناراحتی نداره که ۲۸۰ سال دیگه تکرار میشه ایندفعه می بینمش.

تا بعد...

نوشته viva