شمارش معکوس شروع شد...
۸
۷
۶
۵
۴
۳
۲
۱
بوم دنگ بنگ جنگولک به دنیا می آید...
خودمونیما پیرزن (خوب داری میشی دیگه) مامان پری بیچاره چی کشیده بوده از دست تو این روزا هشتاد سال پیش !!! آخی دلم سوخت واسش...
دارم همین الان میگما هفته دیگه تولد ویوا هستش از همین الان شروع کنید تبریک گفتن
زوووووووووووود زووووووووووووود
بدو بدو آتیش زدم به مالم...
حاجی وایسا ته صف ... یهنی که چی حاج یونسی که باش من خودم هستم تو کی هستی
(سخت نگیرید تازه امتحانام تموم شده هنو یه نموره مغزم یک و دوش میزنه خودش خوب میشه)
آهای ویوا هل نشی خودتم به خودت تبریک بگیا !!!
من که میدونم الان در بعضی مناطق وجود نیمه مبارک شما الان عروسیه
حالا بگو ببینیم کادو چی میخوای با DHL (بابا خارجی) بفرستم خدمت حضور انورتون ؟؟؟
بگووووووووو خواهش میکنم بگو دیگه...
تفلد تفلد تفلدت مبارک ... دمبت سه چارک ( الان نگین میاد غلط های املاییم رو درست میکنه)
خوب چون این پست پیش در آمد تولد ویوا ا دیگه چیزای دیگرو نمینویسم
تا بعد ...
پ.ن. دوستان عزیز از پذیرفتن مهمان بدون کادو (برا منم باید بگیرینا ) معذوریم
راستی این سریال خوب چیزییستا ( میوه گندیده رو میگم)
دو کلوم گله گذاری با ویوا :
یه وقت با دوستت چت نکنیا خسته میشی
CaSpErrr
سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام
می خواستم یه چیزی رو تعریف کنم آما به دلیل اوضاع نابسامان روحی این کاسپر قلنبه تصمیم گرفتم یه پستی بنویسم که یه کم حال این بچه عوض بشه.این پست کاملا مخصوص کاسپر هست در نتیجه اگر کمی در درکش دچار مشکل شدید ناراحت نشین البته سعی می کنم تا کاملا توضیحات مفهومی رو لحاظ کنم.
من و کاسپر حدودا ۱۱ ساله که باهم دوست هستیم کسانی که وبلاگ مارو می خونن می دونن که الان چند ساله که کاسپر برای ادامه تحصیل رفته هند البته این خنگول بیشتر از اونکه اونجا باشه تو این مدت ایران بوده ،اینا رو نوشتم چون برای مقدمه لازم بود.
چهل سال بعد در چنین روزی:
اول بهتره افراد رو معرفی کنم
۱- ماهتوگولپالاشما :شوهر کاسپره دیگه یه هندی مهاراجه اصیل کلمبیایی جامائیکایی انگولایی، یه ۳۰ سالی هست که کاسپرو گرفته ،یه کم چاقه ولی شکمش خیلی گنده اس سرش هم محض رضای خدا یه دونه مو هم نداره به شدت از داشتن زنی به خانمی و کدبانویی کاسپر خوچحاله و سالی یکبار برای جبران زحمات کاسپر نازنینش اونو میبره به کنسرت آقا تاریکه(این آقا تاریکه رو دیگه نمی تونم توضیح بدم شرمنده) حاصل این زندگی موفق ۹۸۵۶۴۳۲ فرزند،عروس،نوه،نتیجه،نبیره و ندیده(که البته اینا دیدن دیگه)هستش .
۲-کوچولاهی :کوچولاهی اِبن ماهتوگولپالاشما (تعجب نکنید الان زبان هندی اِبن نداره این یادگار حمله اعراب به هندوستان و تصرف اونجاست .بعدا اتفاق میفته) پسر ته تغاری کاسپره که هنوز ازدواج نکرده.
۳-ویوا: خب منم دیگه
۴-تارزان نهصدو چهل و پنجم:نهصدو چهلو پنجمین شوهر منه که به تازگی بر اثر فشارهای عصبی به رحمت خدا رفته.(کاسپر جان رو آب بخندی عزیزم نیشتو ببند من الان عزادارم احمق)
۵-مامان سی سی :مامان کاسپر که همچنان درتهران مشغول خرید خرده فرمایشات کاسپر و فرستادن اونها به هند هستن البته الان ۳۰ سالی هست که پدر بزرگوار کاسپر یک شرکت صادرات به هند تاسیس کرده و نون سنگک و سس مایونز و نون بربری و رب گوجه فرنگی و ریمل اورآل صادر میکنن.
۶-رودابه:دختر منه(آخه اون موقع دوباره اسامی اساطیری مد شده ) حاصل نهصدو خورده ای ازدواج همین یه بچه اس ۲۰ سالشه . خوشگله از شوهر ۴۲۸ یا ۴۲۹ ممه (ممه نه ها چهارصدو بیست و نهممه)
۴۰ سال دیگه که مثل الان نیست ما هی خودمون و بکشیم تا سرعت این اینترنت کوفتی بالا بره اون موقع یه تچنولوژی جدیدی هست به اسم فِرتوشماچاق که وقتی مثلا من به کامپولوترم میگم روشن شو فورا روشن میشه و فرتی تصویر این کاسپر میاد رو صفحه که با نیش باز داره منو نگاه میکنه ،فرتوشماچاق یعنی فرتی می ریم توش و ما چاق سلامتی می کنیم باهم.منم در ۲۲ مهرماه سال ۱۴۲۶ از طریق فرتوشماچاق دارم با کاسپر حرف می زنم.
حالا بقیه ماجرا :
من ـ سلام کاسی جون حالت چطوره ؟ ماهتوگولپالاشما حالش خوبه ؟ بچه ها خوبن؟؟؟(بعلت ازدیاد از نام بردن یکی یکیشون معذورم)
کاسی ـ (با نیش باز همچنان خوچحاله بچه) آره خوبیم همه ،تو چطوری ؟تسلیت میگم غم آخرت باشه (احمق هنوز نیشش بازه ها)
من ـکاسی همین فردا ۶ آبان منتظرتما بیا ایران دیگه .
کاسی ـ روتو کم کن تو هنوز هم نمی خوای یه سفر بیای هندو ببینی؟؟؟؟
من ـکاسپر جان من الان عزادارم تازه یه عالمه کار دارم هنوز لباسم و خیاط اماده نکرده آخه می دونی دوهفته دیگه عروسیمه تو نمی شناسیش تارزان نهصدو چهل و ششمیه بیا ببینش با بچه ها بیای.... اِ نه نه غلط کردم جا نداریم منتظر تو و ماهتوگولپالاشما هستیم . یوهو یوهو یوهو (دارم گریه می کنم یاد شوهر مرحومم افتادم)
کاسی ـگریه نکن ویوا جونم می دونم سخته ولی تو صبرت زیاده.
من ـکاسپر جون جاش خیلی خالیه آخه.یوهو یوهو یوهو(گریه اس دیگه )
کاسی ـ حالا بذار ببینم می تونم زود تر بیام ایران یا نه؟
من ـ آره بهم خبر بده مامانت داره یه بار جدید برات میفرسته ۲۴۶ تا هم ریمل اورآل توشه اگه می خوای بیای بگو دیگه نفرسته فعلا. ببینم درست چی شد بالاخره تموم شد؟؟؟؟؟
کاسی ـ راستی ویوا یه نامه از کالجم فرستادن ...(ببخشید اینا دیگه خصوصیه ولی خود کاسپر فهمیده )
من ـ باشه حتما. ببینم یه عکس جدید از این کوچولاهیت بفرست خاله قربونش بره ببینم چه شکلی شده شاید قسمت شد رودی (همون رودابه)رو دادم بهش .دفعه قبل بهت گفتم عکس بفرست مثل اینکه عکس بچه گیهای ماهتوگولپالاشما رو فرستاده بودی با اون چشمای لنگه به لنگه اش بچه ام دید طفلکی ترسید تورو خدا ایندفعه عکس درست بفرست.
کاسی ـ واااااااااااااااااااااا خیلی هم دلش بخواد عکس کوچولاهیم بود بچه با هزار ذوق و شوق رژ لب منو زده بود به لبش گوشه عکس رو بوس کرده بود که این دختر تو خوشش بیاد (آخه کوچیولاهی خیلی رمانتیکه)
من ـ (یه کم رنگ به رنگ میشم بعد یاد اون عکس میفتم و هر هر می خندم) باشه کاسی جان مثل اینکه یکی از نتیجه هات بهت آویزون شده یه چیزی میگه هی برو به کارت برس منتظرتم زود بیا دوسیت دارما بوووووووووووووووووووس
کاسی ـ باشه حتما ، بووووووووووووووووووووووووس.
حالا لطفا برگردید به زمان حال ،
آی ،آخ ،اوف،وای خب بابا چیرا میزنین خب تخیلاتم یه کم قویه همین مگه چیه؟؟؟؟؟
هیچ توضیحی ندارم بدم بعد از این همه چرت و پرت نوشتن دیگه حرف حسابم نمیاد.
تا بعد...
نوشته viva
آخ چه آرامشی داره باد کردن آدامس خرسی و رکورد زدن واسه بیشتر باد کردنش و چه حس خوبی داره وقتی میچسبه رو دماغت !! مخصوصا وقتی داری با یه ماشین دیگه کل کل میکنی و هی میپیچین جلو هم و یه لحظه طرف نگاهت میکنه و همون موقع باد آدامست میترکه و میچسبه رو مماخت مطمئنا راننده واست طلب شفا از درگاه یکی از هزاران خدای موجود در هند میکنه و پیش خودش میگه ای بابا این دیگه چه ...خلیه
یه چند روزیه از پنج شنبه تا حالا دقیقشو بخواین کارم شده همین ( ویوا میدونه من هنگ می کنم بهترین آرام بخش برام رانندگی و ریسینگ ) حالا برای تنوع این آدامس خرسی رو هم بستم تنگ داستان که بیشتر آرومم کنه چون اینجا ویوا نیست کنارم که خل بازی در بیاریم و آروم شم
حالا میگن همه
راست میگن همه
در به درم کردی تو کردی
دیوونه و شوریده سرم کردی تو کردی
یه چهار پنج ساعتیه خانوم هایده داره بهم حال میده اونم چه حالی
(آلبوم جدید هایده تا ماه آینده به بازار میاد بشتابید بشتابید تا نایاب نشده مثل بنزین)
چه ربطی داشت ؟؟؟؟
الان همه میگن این قاطی کرده .....آره خب قاطی کردم امتحان دارم فردا ( تجدیدی) و نشستم دارم هذیونای مغزم رو تایپ میکنم
ای دل غافل دیگه از ما گذشت ...
دلم تنگ شده واسه اینکه چهار ساعت یه بند واسه یه دختر ( بهتر ویوا باشه مسلما) فارسی درد دل کنم اینجا هرچی از ایرانیا میشناسم پسرن و دلم نمیخواد بدونن منم بعضی وقتا میشکنم منم میتونم غربت رو های های گریه کنم ...
اصلا ولش کن به تیریپ وبلاگمون نمیاد این مدلی حرف بزنیم
کله پوک جماعت رو چه به این حرفا اون روز به یه دوستی میگفتم مود دری وری نوشتن ندارم الان زیادی رمانتیکولانسم بالاست اونم که حال نمیده بنویسی تو بلاگ دوستمون لطف زیادی داشت و گفت تو بنویس رمانتیک شما دوتا هم خود به خود طنزه
میدونم همه خیلی وقتا خودشون رو با کسی یا چیزی گول میزنن ، یه وقتایی میدونین طرف کلهم جمیعا جمیعات دروغه ها ولی بازم انقدر ناباورانه و آگاهانه خودتون رو گول میزنید که نه بابا این آدم عوض ( در حقیقت عوضی) شده و با تمام وجود در لحظه تمام خاطرات درخشان تنها گذاشته شدنتون رو فراموش میکنید و با آغوش باز به استقبال شکسته شدن بعدی میرین که هر کی ندونه فکر میکنه خیلی کددی هستین و هیچ تجربه ای در مورد مسائل این چنینی ندارین و خبر نداره که شما دچار آلزایمر خودخواسته* شده اید
چیرا آخه من آدم نمیشم هاااان ؟؟؟ بمیرم برات ویوا تو تا آخر عمر جور این درد منو میکشی
آقا جون یکی نیست بگه دم امتحانای ترمت این چه حرکت بی شعوری بود که تا طرف ساعت ۹:۳۰ شب زنگ میزنه میگه دارم میرم بمبئی برنامه دارم توام سه تا نفهم تر از خودتو سیخ بزنی که بریم اونجا و با کمال حماقت اونم راه بیفتن دنبالت و راه چهار ساعته رو دو ساعته پرواز کنی به شوق دیدن آدمی که ده ماه و هفت روز به انتظارت گذاشته بود ... بعد صبحم به دلیل حجم ترافیک امتحانی همگی برگردیم بدون یه دقیقه خواب ... خب به این میگن حرکتی امپرسیونیسمی ( یه چیز تو مایه های همون لحظه ای خودمون ) یا آنارشیستی ( اگه زبونم لال تو جاده لاستیکی میترکید یکی می افتاد اون یکی غش میکرد )
حالا من هی میگم مغز من تاب تاب عباسی میزنه خب این دوروبریهای من که الاکلنگن
یه مثلی هست میگن تو سفارت هند ویزا رو فقط به شرط آکبند بودن مغزهای آماده به فرار و اطمینان از ... خل بودن طرف صادر میکنن ، شکم توش نیست .. اگه شرایطش رو ندارین خواهشا مزاحمت کار آقایون نشین و الا بفرمائید ته صف ...
خب حالا رفتی تا اونجا ، یار غارت رو هم دیدی دلتنگیت هم سر اومد ذوقمرگی مزمنت هم که الحمدا... تحت کنترل بود دیگه دردت چیه !!!
چرا دیگه هیچکی جرات واقعی بودن رو نداره؟ چرا مجبوری برای داشتنش گفتن دوست دارم رو تو ارکان روزه *بگذاری و بعدشم نعوذ بالله نگیش که اگه گفتی دیگه نداریش !!!
من هیچی نمیدونم دیگه نمیدونم چی میشه شایدم دلیل پژمرده شدن دلم همینه چون قلبم و مغزم خسته شدن بسکه مناظره کردن و نتیجه اش به دادگاه بعدی موکول شده !
ولی دو تا چیز رو دلم خیلی میخواد کاش که تجربه اش میتونست یه مزه دیگه ای داشته باشه نه تلخ و شیرین ... و یکی دیگه اش گفتم شیرین دلم نون خامه ای خواست
به به ، به سلامتی الان دو ساعتی چت داشتیم با دوستمون و زدم نابود کردم هر چی ساخته بودم نگفته بودم که روزه خوار خوبی هستم ( ویوا هم همین )
خدا میدونه چی قراره پیش بیاد دیگه خسته شدم از فکرشم حتی !!!!!
* آلزایمر خود خواسته : نوعی درد بی درمان که فقط در انسانهای اولیه کشف شده و هیچ راه علاجی هم جز خودخوری ندارد. این مرض به راحتی باعث عدم تعادل فکری و روحی میشود و شما رو در برابر ناملایمات زندگی دچار فراموشی میکند در نتیجه هرگاه حتی کسی شما رو دو ساعت قبل کشته بود رو هم ببینید یادتون نمیاد و دوباره اجازه مرگ خود رو با کمال میل و ذوق صادر میکنید ،همچنین این مرض باعث روزه خواری در افراد میشود ( از نوع کله پوکیش )
* روزه در زبان این بلاگ: این روزه به هیچ وجه ربطی به روزه ماه مبارک رمضان ندارد و هدف از آن روزه سکوت است در مقابل هر آنچه شما نفهمانه هوسش رو میکنید از جمله کلمه نا مانوس دوست دارم ( i love you وقتی طرف خارجکیه ) که آااااای رابطه به باد میده آآااااااااااای رابطه خراب میکنه عین الان که من برجک های رابطه رو با خمپاره زدم که مبادا اثری بمونه
واییییییی چه اتفاق بدی افتاد ویوا این دیگه زیادی گند بدی بود که زده شد بیا تو قسمت خصوصی بهت بگم بر باد رفتم ..... یکی منو برسونه ایران دچار حمله قلبی شدم وااااااااایییییییی تموم شد همه چی
Casper
سلاااااااااااااااااااااااام
من بعد از یک غیبت مشکوک اومدم که به هیچ کدومتون نگم چرا نبودم و کجا بودم . اصلا هم اهل توضیح دادن نیستم دلمم خیلی پره(کاسپر جون تو هم اینجوری یه وری نگاه نکن اعصاب ندارم) یه عالمه هم غر دارم میخوام بزنم و برم . هیییییییییییییس ساکت مگه نمی بینی غر دارم ؟؟؟؟؟؟
واااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای خدایا ،کاش نسل بعضی انسانها هم همانند دایناسور ها از روی زمین پاک می شد یا حد اقل در جرگه مردان س* ی *ا *س* ت* قرار نمی گرفتن و یا باز هم حداقل حداقل دعوت هر خراب شده ای را قبول نمی نمودند و ایرانی بدبخت را مضحکه هر کس و ناکسی نمی کردند.
گفته شده که گویابه لطف و عنایت آقایان دیگر هیچ ه*م*ج*ن*س بازی در ایران وجود ندارد و جالب تر اینکه مردم ایران آزادترین مردمان جهان هستند(به جان خودم هر دو مورد رو با گوشهای خودم شنیدم) فرمودند به خبرنگار آن شبکه اجنبی مطرود( که مرگ بر کشورش باد) که شما میکروفون به دست بگیرید و در خیابان از هر کس که می خواهید بپرسید و آنها همه به شما خواهند گفت که ما آزاد هستیم و من در همان لحظه آرزو کردم که حناق بگیرد این خبرنگار اجنبی که لال بود و نگفت مردم بدبخت اگر چیزی جز این بگویند که همانی که شما به آن می گویید آزادی را هم نخواهند داشت.
وچقدر زیباست که من در یکی از آزادترین کشورهای جهان زندگی می کنم و از ترس فیلتر شدن وبلاگم نیست که کلمه ر*ئ*ی*س ج*م*ه*و*ر را اینگونه تایپ میکنم بلکه تنها و تنها به خاطر زیبایی نوشته ام است تا شاید شما خوشتان بیاید.
و خوشحالم که اگر دیگران ما را تحقیر می کنند مردم همدل و همیشه در صحنه ما جمعه به نماز جمعه می روند و یکصدا فریاد می زنند مرگ بر آمریکا تا مشت محکمی به دهان استکبار بکوبند.
و البته باز هم خوشحالم از اینکه میبینم ایرانیان شاید آزادترین نباشند اما قطعا صبورترین مردم جهانند.
می بینید که انسان چقدر می تواند دلایل مختلف برای خوشحالی و زیبا بینی داشته باشد.
یک نوشته بدون اسمیلی از سر همدردی با نسل منقرض شده دایناسورها
تا بعد...
نوشته viva
۱- اومدم اعلام کنم که هنوز هستم فقط کمرم دو روزه بر اثر هیجانات ورزشی و همچنین رقاصی پیاپی دچار سانحه شده و قادر به نشستن هم نیستم الانم سر خودم رو گول مالیدم و در صحنه حاضر شدم که بگم من ناپدید نشدممممممممم ...
۲- اون مهاراجه که دنبالش بودی منو بندازی بهش پیدا شده ولی میگذارمت در خماری که حالشو ببری ...
۳- پریشب انقدر گلاب به روتون ... ریختیم در حلقمان که به ناچار ترودی من رو به خونه خودش تبعید کرد مبادا که بر اثر تصادفی چیزی مرحوم شم...!
۴- آقا سیاه تاریکه هر هفته پنج شنبه ها در بمبئی برنامه داره و اگر من صحت سلامت حاصل کنم حتما در برنامه اش شرکت میکنم
۵- کمتر از ۲۰ روز به امتحانهای پایان ترم مونده و ناچارم باز افتخار شاگرد اول از آخر رو بپذیرم چون هیچی خودم رو خسته نکردم..
۶- سرماخوردگیم هم وخیمه هنوز...
۷-اینم برای اینکه میگن ۷ عدد خوبیه مانکن شدم
دو کلمه خصوصی :
ویوا از بس که دوستم نداری تصمیم عوض شده و نمیام ایران...
منتظر حضور نارنجیتون در پونا هستم
CaSpErrr