دو کله پوک دور از هم

دو تا کله پوک یکی تو زادگاه گل و بلبلش ایران-تهران اون یکی تو کشور نهی نهی تک و تنها تو غربت هند - پونا

دو کله پوک دور از هم

دو تا کله پوک یکی تو زادگاه گل و بلبلش ایران-تهران اون یکی تو کشور نهی نهی تک و تنها تو غربت هند - پونا

از تئاتر شهر تا آرایشگاه ۱

شلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام

تصمیم گرفتم یه کم خصوصی تر از خودم بگم.

اکثر دوستایی که میان اینجا میدونن من سالن آرایش دارم و میدونن که  تئاتر خوندم اما اینکه چی شد من لیسانس تئاتر رو گذاشتم در کوزه و آرایشگر شدم داستانش مفصله:

سال ۷۵ بود و من هنوز کومچولو بودم یعنی۱۶ سالم بود(کوچیکه دیگه) تفریحم این بود جلوی آئینه وایسم و هی خودمو عجیب غریب کنم باورتون نمیشه من هنوز مدرسه میرفتم و اونموقع هم به برداشتن ابرو و رنگ کردن مو تو مدارس خیلی گیر میدادن اونوقت یه سال تابستون خودم تمام موهام رو دکلره کردم البته زیاد چیز جالبی از آب در نیومد و برای مدرسه دوباره تیره کردمش .

خلاصه همون تابستون مامانم یه جایی رو پیدا کرد به نام خانه تئاتر بانوان (الان دیگه نیست و منحلش کردن) راهش خیلی دور بود ولی از اونجایی که واقعا دوست داشتم منو برد و تو کلاسهای گریم اونجا ثبت نام کرد.

این شد که من اون دوره رو گذروندم و البته توی اون کلاس همه خانومها سنشون خیلی بیشتر از من بود و من خیلی توی کلاس کوچیک بودم ولی کارم خوب بود و این شد که شدم سوگلی استاد.

توی همون دوره استادمون منو با یه گروه تئاتری آشنا کرد تا ازشون عروسک گردانی یاد بگیرم در نتیجه من تقریبا هر روز توی همون موسسه می موندم و بعد از کلاس با اون گروه که برای جشنواره بین المللی عروسکی تمرین میکردن کار میکردم . کارگردان گروه پسر یکی از بازیگران معروف بود یعنی پدرش بازیگر بود و مادرش کارگردان تئاتر.تازه از امریکا برگشته بود و اونجا فوق لیسانس صداگذاری سینما گرفته بود.آشنایی من با اون اولین جرقه انتخاب مسیر من شد برای دانشگاه.

عروسک هایی که توی کارهای تئاتر استفاده میشن چند دسته هستن یکی از اونها عروسکهای بُن راکو هستن که حتما دیدین عروسک تقریبا هم قد عروسک گردانه و عروسک گردان با لباس یک دست سیاه و روبنده پشت اون قرار میگیره و حرکتش میده(به این روش شیوه سیاه میگن چون عروسک گردان معلوم نیست)

ما هم با این عروسک ها کار میکردیم و من به لطف اعضای حرفه ای اون گروه کار با این عروسک ها رو کامل یاد گرفتم.

اون تابستون تموم شد و من دوباره مشغول مدرسه شدم اونم رشته ای که برام جذابیتی نداشت(تجربی) بالاخره دیپلم گرفتم و تصمیم گرفتم برای کنکور تئاتر رو انتخاب کنم.

توی همین مدت از طریق همون استاد گریم به یه گروه کاملا حرفه ای تئاتر معرفی شدم .

کارگردان اون کار و بازیگراش خیلی معروف بودن توی تئاتر، از جمله  ر و ی ا   ت ی م و ر ی ا ن    و   ا ن و ش ی ر و ا ن   ا ر ج م ن د (برادر داریوش و پدر  ب ر ز و  )

اینکه اسمها رو اینجوری مینویسم دلیلش اینه که تو وبلاگ قبلیم از یکی از استادای دانشگام و کاری که کارگردانی کرده بود کلی بد گفتم و نگو اون استاد اسمشو سرچ کرده بود به وبلاگ من رسیده بود و برام کامنت هم گذاشته بود.نمیخوام دوباره اون قضیه تکراربشه.

خلاصه که اون کار یک گروه حرکات موزون داشت که ۱۰-۱۲ تا دختر توش بودن که اکثرا دانشجوهای تئاتر بودن و کارگردان کار استادشون بود .در کنار اون گروه کار کردن برای من کم سن و سال و بی تجربه یک آرزو بود و من به خاطر قدم قبول شدم وگرنه من یک دوره هم کلاس بدن نگذرونده بودم اما شانس باهام یار بود و قبولم کردن.

تمرینا توی اداره تئاتر بود و ما با یه طراح حرکات موزون که تو فرانسه دوره دیده بود تمرین می کردیم(یعنی اون با ما تمرین میکرد)

تمرینات ۶ ماه طول کشید بماند که بدبخت پیر شد تا بتونه ۱۲ تا دختر شر رو با هم هماهنگ کنه هنوز وقتی یادم میاد چه بلایی به سرش آوردیم از خنده منفجر میشم .اما اون بالاخره موفق شد ما ۱۲ نفر رو هماهنگ کنه.ما ۲۰ دقیقه پایان کار روی صحنه میرقصیدیم البته نه کاملا رقص چیزی شبیه حرکات سماء و ...کلا حرکات معنا دار.

اون ۶ ماه برام خیلی جذاب بود به اضافه اینکه وقتی تمرین خودمون تموم میشد اجازه داشتیم بریم تو سالن روبه رو که بازیگرای کار متن اصلی رو تمرین میکردن و نگاه کنیم.

توی اون کار بود که پوسته بیرونی و زیبای تئاتر برام برداشته شد و مشکلاتی که هیچوقت ازشون خبر نداشتم رو دیدم.این سختی کار به جای اینکه سردم کنه منو بیشتر عاشق تئاتر میکرد(اینم بگم که مطمئنم رنگ و بوی معروفیت و خیال پردازی های بچه گانه نبود که منو مجذوب تئاتر کرد چون در اینصورت باید جذب سینما میشدم اما هنوز از سینما متنفرم)

بعد از ۶ ماه تمرین واقعا سخت بالاخره زمان اجرای ما رسید توی این مدت چیزهای جذاب دیگه ای هم دیدم مثلا یه روز رفتیم قسمت دوخت لباس نزدیک تالار وحدت و اونجا اندازه هامونو گرفتن برای لباس و یه آقایی هم شکل کف پامونو رو کاغذ کشید تا برامون کفش باله بدوزه.

واااااااااااااااااااای روزی که لباسها حاضر شد چه حالی داشتیم لباس ما ۱۲ نفر مثل هم بود یه لباس

بلند سفید با دامنی که وقتی چرخ میزدیم (از همون چرخهایی که یهو رقصنده تند تند میچرخه و با دستهاش بازی می کنه بماند که چقدر یاد گرفتنش سخت بود)دامن لباس میرفت رو هوا البته قسمت دردناکش این بود که برامون یه شلوار سند بادی هم برای زیرش دوخته بودن.روی لباس هم یه شنل سفید کلاه دار بود با مقنعه هایی که کشی و کاملا چسب بود تا موقع رقص اذیت نشیم .رقص توی مملکت اسلامی روی سن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟خب این دردسرهارو هم داره دیگه!!!!!!!!کفشهای باله هم آماده بود وااااااااااااااای چه لذتی داشت وقتی همه رو پوشیدیم و تست گریم هم اجرا شد و ما با اون چهره های متفاوت(نقشمون شبیه فرشته ها بود برای همین گریم زیبایی داشتیم) از ذوق هی جلوی آیینه چرخ میزدیم.

معمولا اولین اجرایی که به عنوان تست میرن رو میگن اجرای ژنرال یعنی تمام عوامل سر جای خودشون بدون قطع کردن با گریم ولباس و نور و موزیک و...اجرا میرن تا اگه مشکلی هست رفع بشه و کارگردان هم کارو ببینه.

روز اجرای ژنرال رسید سالن چهارسوی تئاتر شهر قرار بود ۳۰ شب مارو توی خودش جا بده.

دوست دارم بازم بنویسم اما الان فرصت ندارم شاید اصلا نوشتن اینها برای شما جذاب نباشه نمیدونم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

به هر حال تا اینجا رو داشته باشین تا بعد...

راستی اسمشو چی بذارم؟؟؟؟؟؟؟

نوشته viva

 

 

نظرات 12 + ارسال نظر
وحید پنج‌شنبه 11 بهمن 1386 ساعت 18:02 http://loverold.blogfa.com

سلام . اسمش بزار تاتر هنر متعالی من هم ۲ ۳ باری تاتر کار کردم به خدا خیلی عالی تر و بهتر از سینماس تا تر خیلی مقدسه حتما بازم بنویس من یکی طرف دار پرو با قرصتم اونم عوض کردم خاستی بیا نظر بده اگه بازم خوشت نیومد پاکش می کنم

میسیییییییییییییییییییییییییییی
میاااااااام حتما
نه با با این حرفا چیه تو مختاری هرچی دوست داری تو وبلاگت بنویسی:)

ریواسی پنج‌شنبه 11 بهمن 1386 ساعت 18:42

خیلی مرسی که داری می نویسی اینا رو. این یعنی اینجا رو دیگه محرم می دونی واسه دوست تر شدن :)
چه نوجونی پری داشتی. مسلما داستان، صرفا قد و شانس و اینا نبوده، اول از همه لیاقت خودته :):)

دقیقا
من تا الان زیاد خصوصی نمینوشتم اما چند وقتیه که بیشتر احساس راحتی می کنم:)
نیدونم ولی همچنان میذارم به پای شانس
جدا خوبه که مینویسم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
خسته کننده نیست ۱۰ سال گذشته کسی رو خوندن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
میسییییییییییییییی بوووووووووووووووووس

یاسی پنج‌شنبه 11 بهمن 1386 ساعت 20:16 http://www.yaasi.blogfa.com

سلااااااااااااام عزیزممم
خیلی خوشحالم که داری احساس راحتی بیشتری با ما ها میکنی. مرسی و بوووووووووووووس

شلااااااااااااااااااااام میسی
قبلا فکر میکردم اگه خصوصی بنویسم خسته کننده بشه:)
بووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووس

یاسی پنج‌شنبه 11 بهمن 1386 ساعت 20:36 http://www.yaasi.blogfa.com

هی ویوا! ماشالا به قدت. وای مسلمل فقط قدت مهم نبوده. خودت هم استعداد داشتی دختر.

میسی
برم اسفند دود کنم بیام خب؟؟؟؟؟؟؟؟(غشششششششش)
ولی باور کن من هیچی نمیدونستم و بلد نبودم :)

مسافرکوچولوها پنج‌شنبه 11 بهمن 1386 ساعت 20:58

ویوای بالرین !!! بزار
بابا ماشالله .............
دست کم نباید بگیریمت !!
واقعا هنر است ....
قدر مامان مشوقت رو بدون.
برای من که جذاب بود این پست. خوشحال میشم بنویسی

بالرین!!!!!!!!!
شرمنده نفرمایید(چشمک)
نه بابا فکر کردی من آفتابه ام یه دستی گرفته بودیم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
آره مامان واقعا خوب باهام کنار اومده همیشه ،شاید آزاد گذاشتن یه دختر ۱۵-۱۶ ساله توی اجتماع زیاد باب نبود اون موقع اونم توی این مسیری که من انتخاب کردم و اذهان عمومی معمولا یه کم چپ چپ بهش نگاه می کنن اماخانواده ام این لطف رو به من کردن.
چه جالب خیلی خوشحالم مطلبی که فکر میکردم خواننده های وبلاگم رو خسته میکنه به نظرتون جالب اومده:)

سعید پنج‌شنبه 11 بهمن 1386 ساعت 21:25 http://www.saeedrm.blogfa.com

سلام
جالبه ادامه بده :دی
راستش من از تئاتر چیز زیادی سر در نمیارم که بخوام نظر بدم. اما به نظرم رشته گریم خیلی جذابه
اونو هنوز بهش ندادم بذار فردا امضا رو ازش بگیرم که دیگه نتونه کاری کنه بععععععد!!!!‌:دی

سلاااااام ممنون حتما:)
گریم جذابه و تئاتر صدبرابر جذاب تر البته به نظز من:)
اهااااااااااااااااااااااااااااااان پس داری زرنگی می کنی؟؟؟؟؟؟؟:)
زود بگو چی شد و عکس العملش چی بود:)

ستایش جمعه 12 بهمن 1386 ساعت 16:31 http://sadsaltanhaee.blogfa.com


سلام
چه جالب.خوش به حالت
اون موقع چند سالت بود؟الان چی؟
الان که از اون دامنا می پوشی که شلوار سندبادی نداری...این به اون در!
من عاشق رقص بالم اما از تئاتر و این جور چیزا سر در نمیارم

سلام
میسی
من متولد ۵۹ هستم یعنی ۲۷ سال بی زحمت بالا تر نرو خب؟؟؟؟؟؟؟:)
حالا خودت حساب کن دیگه گریم رو ۱۵ -۱۶ ساله بودم شروع کردم
باله رو من هم خیلی دوست دارم
تئاتر رو حق داری چون تو ایران تئاتر به شدت مظلومه مردم ترجیح میدن برن این کارای آبگوشتی تئاتر گلریز رو ببینن و بخندن تا برن تئاتر شهر یا تالار وحدت و یه کار خوب ببینن و البته اینو هم قبول دارم که تئاتر مخاطب خاص خودش رو داره و بس :)

گلبو شنبه 13 بهمن 1386 ساعت 00:09 http://www.golboo.persianblog.ir

خیلی خیلییییییییییی جالب بود .. مرسی که واسمون تعریف کردی عزیزم

میسی:)
راستش از تعریفش لذت میبرم

آرش شنبه 13 بهمن 1386 ساعت 03:51 http://arashjavadi.blogsky.com

نه اتفاقا خیلی باحاله . ادامه بده

هه چشششششششششششششششم:)

پرند نیلگون یکشنبه 14 بهمن 1386 ساعت 09:38 http://www.parnian7.persianblog.ir

سلام ویوا جان !
زنده باد ویوا ! ( اسم قشنگیه ! )
کاسپر خوبه ؟
من دیروز چند تا از این پست هاتو خوندم .
بهت تبریک می گم که هنرمندی ( هم تئاتر و هم گریم ) خیلی خوبه که مامان عزیزتون خیلی زود استعدادتو تشخیص دادن و گذاشتنت کلاس .
امیدوارم موفق باشی
بازم از خاطراتت بنویس
از اون پست سوتی دادنت ( روبرتو چولی ) خیلی خوشم اومد . هر موقع یادم میاد از دیروز تا حالا ، مث دیوونه ها میخندم با خودم .
آپ کردی خبرم می کنی ؟
شاد و پیروز باشی

شللااااام
مرسی یه عالمه
کاسپر هم خوبه قراره غیبتهاشو جبران کنه:)
ممنون:)
هه خودم هم هروقت یاد اون سوتی میفتم نیشم باز میشه
حتما
به همچنین

نسرین دوشنبه 26 مرداد 1388 ساعت 09:38 http://nasrin_nabi007@yahoo.com

سلام عزیزم
خیلی احساس خوبی داشتم وقتی مطالبت رو می خوندم .
لطف میکنی اگه آدرس اون آقایی رو که براتون کفش باله دوخت برام بفرستی .
بک دنیا ممنون میشم.

وبلاگ من واقعا دوست دارم همیشه به اینجا بازگردم و نقل قول ها را بخوانم.

اما این یکی واقعا عالی است.

https://www.examsplanner.in/articles/ugc-net-2019-syllabus

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد