دو کله پوک دور از هم

دو تا کله پوک یکی تو زادگاه گل و بلبلش ایران-تهران اون یکی تو کشور نهی نهی تک و تنها تو غربت هند - پونا

دو کله پوک دور از هم

دو تا کله پوک یکی تو زادگاه گل و بلبلش ایران-تهران اون یکی تو کشور نهی نهی تک و تنها تو غربت هند - پونا

شوهر کشی ۶

سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام

یه سره می رم سراغ زندانی بعدی

یک زن  حدودا 40 ساله اون طور که خودش تعریف می کرد شوهر بد اخلاقی داشته که خیلی اذیتش می کرده یه شب با هم دعواشون میشه و از پشت با یه چیز سنگین محکم میزنه تو سر شوهرش .

شوهره میفته رو زمین و حرکت نمی کنه اینم میترسه میره سراغ همسایه بالایی (یه زن و شوهر بودن)

مرد همسایه میاد پایین و بهش میگه شوهرت مرده شب بیا با هم جسدش رو ببریم توی خیابون بندازیم و خلاصه همون شب با کمک همسایه جنازه شوهرش میندازن تو خیابون و آب از آب هم تکون نمی خوره و پلیس هم هیچ مدرکی علیه زنه پیدا نمی کنه . یکسال بعد همون مرد همسایه بالایی میاد بهش میگه من اون شب صدای دعواتون رو شنیدم زنم هم شاهده اگر صیغه من نشی میرم به پلیس لو میدمت(حالا من نمی دونم که این زن اصلا به ذهنش نرسیده که مرده خودش تو بردن جنازه دست داشته و پای خودش گیره یا اصلا ماجرا رو برای ما اینجوری تعریف کرده و خودش هم بدش نمیومده صیغه اون بشه یا شاید هم از اول نقشه قتل مشترک کشیده شده و این دوتا هم دست بودن و از قصد شوهرش رو کشته!!!!!! اینا احتمالاتی بود که من و خانم ف بعد از دوباره دیدن فیلم بهش رسیدیم و هیچ کدوم بعید نبود چون هردومون احساس می کردیم این زن خیلی چیزا رو داره پنهان می کنه) خلاصه صیغه طرف میشه و همچنان همونجا توی همون خونه میمونه 1 سال بعد یعنی 2 سال بعد از قتل زن اول مرده همسایه بالایی میفهمه که این صیغه شوهرشه و یه بوهایی هم از ماجرا برده بوده(البته ما هر کاری کردیم این خانم بیشتر از این توضیح نداد و هنوز یه چیزایی نا معلومه) و خلاصه میره پیش پلیس و هم شوهرش هم این زن رو لو میده. وقتی پرسیدیم حالا اون آقا کجاست گفت تو همین زندان توی بند مردونه.پرسیدیم اون چی میگه ؟؟؟گفت اون میگه من حاضرم همین جا توی زندان عقد دائمت کنم و هنوز خیلی دوستت دارم.(روحیه بالا و امید به آینده رو از این آدما باید یاد گرفت این خانم که داشت در مورد ازدواج مجدد حرف می زد حکمش اعدام بود و معلوم نبود تا دو ماه بعدش زنده باشه )

کوتاه بود ولی کل ماجرا همین بوددارم با کاسپر میچتم عجله دارم ببخشید

پ.ن : راستی اولین روز زمستون مبارررررررررررک من عاشق زمستونم

تا بعد

 

نوشتهviva

 

 

نظرات 14 + ارسال نظر
سلام شنبه 1 دی 1386 ساعت 19:27 http://r00z.blogfa.com/

لینک !
لینک !
و ما ادراک ما لینک ؟
آنانکه ما را لینک کردند و ما همانا لینک کنندگان را دوست داریم
و کسانی که ما را لینک کردند و بر آن پایدار ماندند
و ما هرگز پاداش لینک کنندگان ر ضایع نمی سازیم
مرا لینک کنید تا لینک کنم شما را !

نام :
نوشته های مهدی جباری
نشان :
http://r00z.blogfa.com/

نوووووووووووووووووووووووووچ
این مثل اینه که برای اولین بار رفتی یه جا مهمونی بعد تا از در وارد میشی بگی:
شاااااااااااااام!
شااااااااااااااااااام!
خیلی زشته
(غشششششششششششششش)

آرش یکشنبه 2 دی 1386 ساعت 00:58 http://arashjavadi.blogsky.com

سلااااام. خوبی؟ کاسپر خوبه؟ من دیر به دیر میام ولی انصافا همه پستاتو می خونم. ادامه بده ببینیم بقیه ش چی میشه. یه کم طولانی ترم بنویس. مرسی!

شلام میسی
آره کاسپر هم خوبه به زودی آپ می کنه
ممنون
چشششششششششششم
خواهش می کنم
تو چرا آپ نمی کنی؟؟؟

لاله یکشنبه 2 دی 1386 ساعت 06:34

هه هه ... چه اعتماد به نفسی داشته یارو!!!

نا فرم(چشمک)

وحید یکشنبه 2 دی 1386 ساعت 09:22 http://loverold.blogfa.com

بازم مثل همیشه عالی بود
سر بزن به من هم

ممنون چشششششششم

مسافرکوچولوها یکشنبه 2 دی 1386 ساعت 10:10 http://saladezendegi.blogfa.com

آره بابا تابلو است که دستشون تو یه کاسه بوده.
آخ جووون. من فکر کردم این شوهرکشیا تموم شده.اما هنوز ادامه داره.......
خوش باشی

منم همین طور فکر می کنم
نه بابا ادامه داره همچنان
البته زیاد بودن اونایی رو که ماجراشون جالب بود رو می نویسم
تو هم همینطور:)

گلبو یکشنبه 2 دی 1386 ساعت 16:22 http://www.golboo.persianblog.ir

عجب امید به آینده ای داشته جدی ..
مرسی ویوا جان ( :

هه آره واقعا باید ازش یاد گرفت
خواهش می کنم:)

casper یکشنبه 2 دی 1386 ساعت 16:59 http://kalepookha.blogsky.com

من عاشقتم،با این ماجراهای خطرناکت بازم میخوامتتتتتتتت...
تو راستی از قتل های زنجیره ای خودتم یه چیزی بنویس بخندیم منظورم بابا تارزان های متعددیه که به بردن من به سرزمین عجایب نرسیدن یعنی توی قاتل امون ندادی هه هه !!!

بووووووووووووووووووووووووس
خنگول اونو تو باید بنویسی نه من
اونا به قتل نرسیدن که رفتن توی سطل زباله شهرداری:)

لاله یکشنبه 2 دی 1386 ساعت 20:41

من دو تا پست جدید گذاشتم... چرا برات نشون نداده؟
دفاع کردم.. خوب بود خدا رو شکر... آخر این هفته هم داریم میام ایرااااااااااااااان (نیش باز)

وااااااااااااااااااااااااااااااا!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
نشون نداد:(
دوباره میام
هییییییییییییییییی بالاخره تموم شد داری میااااااااااااااااااااااااای
هورررررررررررررررررررررررررررراااااااااااااااااااااااااااا
خیلی خیلی خوچحالی نه؟؟؟؟؟

گلبو دوشنبه 3 دی 1386 ساعت 01:11 http://www.golboo.persianblog.ir

مرسی که به فکرمی عزیزم
خدا رو شکر تا حالا که موهام نریخته ! ( حواسم رو جمع میکنم و مواظبم )
بای بای

خواهش می کنم
خدارو شکر

مرد یخی پنج‌شنبه 6 دی 1386 ساعت 19:08 http://nightlight.blogsky.com

تو مرا می فهمی من تو را می خواهم وهمین ساده ترین قصه ی یک انسان است... تو مرا می خوانی من تو را ناب ترین شعر زمان می دانم و تو هم می دانی تا ابد در دل من می مانی
-----
وای من اینو خیلی دوست دارم
ویوا ... من دیوونه این خوچحال خوچحال کردنتم لطفا ادامه بده ...
------
ویوا .ببین. همه جا پره از این آدما.من تو همه آدما ... همه مون مثه همیم.فقط تنها تفاوتمون تو طرز فکرامونه .می دونی یعنی چی؟یعنی منم همون زن شوهر کشم ...تو هم همونی. .. مشکلی داری؟ (نیشخند) و من دارم از دست این آدمایی که وقتی کلاه لهستانی می زارم سرم یه جور اسفناکی نگام می کنن دیوونه می شم!
خوش باشی
فعلا
امضا:مرد یخی

از کیه؟؟؟؟
منم دوست داشتم:)
خوچحال!!!!!!!!!!!!!!!!!مسخره می کنی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اینو قبول دارم به شدت که هرکدوم از ما میتونیم کاترین باشیم یا همون زن شوهر کش یا...
در واقع وقتی این آدمها رو از نزدیک دیدم باور کردم که فاصله من با اونا فقط یک ثانیه هست و بس حتی همه ما می تونیم توی وجودمون یکی از اونا رو پنهان کرده باشیم و با قدرت بهش اجازه خودنمایی نداده باشیم اما فقط ثانیه ای غفلت کافیه تا اون از دستمون در بره و خودش رو نشون بده و وقتی نشون داد دیگه دوباره پنهان کردنش کار خیلی خیلی مشکلیه.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
این آدما به یه جوری نگاه کردن عادت کردن تو هم به نگاه هاشون عادت کن منم از آدمایی که وقتی کفش پاشنه بلند می پوشم یه جوری نگاهم می کنن عصبانی میشدم الان عادت کردم:)

میسی
تو هم:)

ریواسی جمعه 7 دی 1386 ساعت 23:45

سلام...
:)
*
محض سلام بود تا سر فرصت عقب افتادگیمو جبران کنم؛)

سلاااااااااااااااااااااام
بابا تو کجایی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
کی میای؟؟؟؟؟؟؟؟؟
خوبی؟همه چی رو به راهه؟؟؟؟؟؟؟؟/

ریواسی شنبه 8 دی 1386 ساعت 16:31

wowwwwwwww
عجب چیزایی!
اون قضیه کاترین دردناک بود برام. نه از این نوع درد که کاترین آدم بیچاره ای بوده، فقر مالی یا فرهنگی داشته و فلان و بهمان. از این جهت که کاترین صرفا چون چیزی بوده که بقیه قبول ندارن؛ و خودش هم تا حدی یاغی بوده عنانش کسیخته و اینجوری شده. خیلی دردناکه!
*
این آخری هم... نمی دونم چرا اصولا به حرفا و اعترافای این آدما نمی تونم اعتماد کنم. همیشه منتظرم یهو یه چیزی رو شه که معلوم شه کل قصه ای که تعریف کردن، سیاه کاری بوده!!!
بسسس که تو تلویزیون و روزنامه از این چیزا می بینیم!

شلاااااااااااااااام
بابا دلم تنگیده ها
منم فکر می کنم این اخری خیلی چیزا رو رو نکرد:)

شاذه یکشنبه 9 دی 1386 ساعت 17:41

عجب!! میگم این جوونا که دم به ساعت دپ میزنن و زانوی غم به بغل میگیرن یه سر بفرستیم پیش اینا روحیه بگیرن!!! جالبه ها!!! یعنی زنه کابوسم نمی دیده بعد از اون ماجرای ترسناک؟!!! خیلی جالبه!!

آره بابا کارسازه حسابی:)
کابوس؟؟؟؟؟؟؟؟بچه شدیا(نیش)

مسافرکوچولوها دوشنبه 10 دی 1386 ساعت 11:17 http://saladezendegi.blogfa.com

قالب نو مبااااارک

سلااااااااااااام
میسی چه عجب یه نفر تبریک گفت:)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد